گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تاریخ تمدن - عصر لویی
فصل چهاردهم
.IV - از مونتوردی تا سکارلاتی


موسیقی در اجتماع شادمان ایتالیای قرن هفدهم آهنگ و نغمه زندگی بود. ملتی احساساتی که از طرف اسپانیا و دولت پاپ در صلحی ناخواسته نگاه داشته شده بود جنگ را به شکل اپراها راه میانداخت و در نبردهای عشقی مادریگالها میجنگید. آلات موسیقی صد شکل گوناگون به خود گرفتند. ارگ اکنون به صورت یک دم آراسته درآمد که به دو رشته شاسی، یکی برای دستها و دیگری برای پاها، و وسایل نگاهدارنده مجهز شده بود، و البته ارگهای متحرک برای نوازندگان در خیابانها نیز به وجود آمدند. در اوایل 1598 از یک آلت شاسی دار دیگر به نام “پیانو ا فورته” آگاه میشویم که مشهور است دوکا آلفونسو دوم در مودنا آن را داشت و با آن آهنگ مینواخت; اینکه این دستگاه با کلاویچمبالو (کلاوسن) و سپینت تا چه حد اختلاف داشته است برایمان معلوم نیست. یک قرن گذشت تا توانستیم دوباره از پیانو فورت چیزی بشنویم. در 1709 ارتولومئو کریستوفوری; سازنده آلات موسیقی در بار شاهزاده موسیقی دوست، فردیناند مدیچی در فلورانس، چیزی را موسوم به “گراویچمبالو کول پیانو ا فورته” به معرض نمایش گذاشت. این آلت با کلاوسن تفاوتی مختصر و لی حیاتی داشت: نتهای آن با چکشی کوچک که به سیمها میخورد به صدا درمی آمدند و صدا با عوض شدن انگشتان به روی شاسی کم و زیاد میشد در حالی که در آلات شاسیدار پیشین، نتها با نوعی مضراب (پری یا چرمی) به وجود میآمد و دگرگونی نیروی صدا ممکن نبود1 پیانو فورت در قرن هجدهم نه تنها به خاطر صدای “ملایم و بلند”، بلکه بدین سبب که

1. تاریخ یکی از پیانوفورتهای کریستوفوری به 1720 میرسد که در موزه هنری مترپلیتن نیویورک محفوظ است.

چکشها به سرعت مضرابها ساییده نمیشدند، بتدریج جایگزین کلاوسن شد. ویولن از تکامل لیر در قرن شانزدهم، مخصوصا در برشا، به وجود آمد.1 آندرئا آماتی هنر ویولنسازی را به کرمونا آورد و نوهاش نیکولو بر همه رقبای خود در این حرفه پیشی گرفت تا اینکه شاگردانش به نامهای آندرئا گوارنری و آنتونیوس سترادیواریوس از وی جلوتر افتادند. خاندان گوارنری مشتمل بر یک سلسله ویولنساز بود: آندرئا و پسرانش پیترو “دمانتوا” و جوزپه اول، نوهاش پیترو دوم “د ونتسیا” و نوه برادرش جوزپه دوم “دل جزو” که ویولنی ساخت که پاگانینی آن را بر ویولنهای دیگر ترجیح میداد. قدیمترین ویولنها ساخت سترادیواری و مربوط به سال 1666 است که وی بیست و دو ساله بود; روی آن چنین نوشته شده است: “به دست آنتونیوس سترادیواریوس اهل کرمونا، شاگرد نیکولو آماتی، در سال 1666 ساخته شدهاست; و به دنبال آن علامت شخصی وی صلیبی مالتی و حروف اول اسمش یعنی ای. اس. در یک دایره جفتی حک شدهاست. بعدها با غروری سادهدلانه فقط “سترادیواریوس” امضا میکرد. سخت کار میکرد، کم غذا میخورد، 93 سال عمر کرد،و از ساختن آلاتی که از حیث زیبایی، ساختمان، و صدا عالی بودند چنان ثروتی اندوخت که ضربالمثل “ثروتمند مثل سترادیواری” علامت تمول به شمار میرفت. مشهور است که 1,116 ویولن، ویولا، و ویولنسل ساخت که 540 ویولن ساخته وی هم اکنون وجود دارند و بعضی از آنها تا 10,000 دلار به فروش رفتهاند رمز روغن جلایی که بکار میبرد مفقود شدهاست. پیشرفت آلات موسیقی موجب تشویق و توسعه ارکستر و آهنگسازی و استفاده از موسیقی سازی شد.
آهنگسازان و نوازندگان چیرهدست ویولن را برای انعطاف حرکت و دامنه صدا، که صدای انسانی به پای آن نمیرسید، مناسب دیدند. آنها میتوانستند بآسانی میزان آهنگ را نیمپرده بالا و پایین ببرند و با ایجاد واریاسیون به جست و خیز روی ساز بپردازند; میتوانستند خود را از دست شیوه یکنواخت و محدود ملودی رهایی بخشند و به وزنها، و تجربیات جدید دست بیابند. هنگامی که از آلات موسیقی بیشتری استفاده به عمل آمد، آهنگسازی میتوانست از بند رقص و آواز رها شود و با سکانسها، ترکیبات و فورمهای جدید آزادانه بر بالهای خود اوج گیرد. تومازو ویتالی با سوناتهای ویولنی، که از نظر پرمایگی ابداع تا کنون بیسابقه بودند، نخستین گام را در این راه برداشت و بدین وسیله راه پیشرفت حرکات تند و آهسته و شاد را هموار ساخت.
آرکانجلو کورلی با چیره دستی در نواختن و تصنیف سوناتهای ویولن خود را برای به وجود آمدن موسیقی مجلسی قرن هجدهم باز کرد; او ویتالی در ایتالیا، و کوناو و هاینریش فون بیبر در آلمان به سوناتها ساخت و شکلی دادند که به عنوان یک قطعه بتوان آن را، بر خلاف کانتات که باید با صدا خوانده شود، فقط با آلات اجرا کرد. کورلی

1. ولودر زیمیرز کامینسکی در 1961 مدعی شد که وصف ویولن را در یکی از نوشته های لهستانی قرن چهاردهم یافته است.

بود که شکل “کنسرتو گروسو” را دو ویولن و یک ویولنسل که ارکستر آلات زهی را رهبری کند به صورت اثر ساده و خوش لحنی به نام کنسرتو کریسمس (1712) به وجود آورد، و در نتیجه، راه را برای کنسرتوهای ویوالدی و هاندل و اعقاب باخ باز کرد. آهنگهای کورلی معروفیت خود را حتی تا قرن هجدهم نیز حفظ کردند، به طوری که برنی در سال 1780 فکر میکرد که شهرت آنها”تا زمانی که سیستم فعلی موسیقی گوشهای انسانها را مینوازد” باقی خواهد ماند همان طور که کورلی در این عصر از سازندگان شهیر آهنگ برای ویولن به شمار میرفت، آلساندرو سترادلا نیز باسولوها: دوئتها، تریوها، و اوراتوریوها بر موسیقی آوازی این عصر تسلط داشت. زندگی خودش یک درام موسیقی بود و آن را به صورت نمایش و اپرا درآوردهاند. وی در ونیز به عنوان آموزگار آواز به پیروزی غمانگیزی رسید. یکی از شاگردان اشرافیش به نام اورتنسیا با وجودی که با سناتور ونیزی، آلویزه کونتارینی، نامزد شده بود، با آلساندرو به رم فرار کرد. سناتور آدمکشانی فرستاد تا آنها را بکشند. این آدمکشان حساس که وی را در مقام رهبری دسته همسرایان “اوراتوریو دی سان جووانی باتیستا”، ساخته خودش، در کلیسای سان جووانی در شهر لاتران در حال آواز خواندن دیدند، آن چنان تحت تاثیر موسیقی قرار گرفتند که (آن طور که حکایت میکنند) ماموریت را فراموش کردند و به سترادلا و معشوقهاش هشدار دادند تا خود را در جای ناشناسی پنهان کنند. عاشق و معشوق به تورن گریختند; آلساندرو در آنجا هم با آهنگها و آواز خود به نحو خطرناکی به شهرت رسید. کونتارینی دو ولگرد عاری از ذوق موسیقی را برای کشتن آن دو اجیر کرد; آن دو به وی حملهور شدند و تقریبا مرده رهایش کردند. ولی او بهبود یافت، با اورتنسیا عروسی کرد، و با وی به جنووا رفت. مزدوران سناتور آن دو را در آن شهر یافتند و هر دو را با کارد به قتل رساندند”1682). آن اوراتوریویی که ظاهرا جانش را نجات داده بود تا یک قرن محبوبیت داشت و راه را برای هاندل باز کرد. اپرا در این عصر در ایتالیا غوغایی به پا کرده بود. و نیز در سال 1699 بتنهایی شانزده سالن اپرا داشت، و در فواصل بین سالهای 1662 و 1680 حدود صد اپرای مختلف به نمایش گذاشته شد. رونق نمایشهای خوشاهنگ در شهر ناپل اندکی کمتر بود; اپرا در رم نشان پیشرفت دنیای موسیقی بود; پاپ کلمنس نهم شخصا، قبل از برگزیده شدن به مقام پاپی، چند کمدی موزیکال تصنیف کرده بود. بعد از مونتوردی اصالت اپرای ایتالیا تقریبا رو به زوال میرفت; زمینه داستانسرایی، حیثیت و اهمیتش را از دست داد و پوچی و خشونت به جایش نشست. فرانچسکو کاوالی، یکی از شاگرادان مونتوردی، آریای سولو را به عنوان شیرینترین جنبه نمایش توسعه بخشید; در نتیجه، تماشاچیان یک رشته نغمه های دراماتیک را خواستار شدند و نمایش توسعه بخشید; در نتیجه، تماشاچیان یک رشته نغمه های دراماتیک را خواستار شدند و فواصل را با بیصبری تمام تحمل میکردند. پسر بچگان یا مردان اخته نقشهای سوپرانو یا کوانترالتو را عهدهدار میشدند، ولی سردسته های زنان آوازهخوان در اپرا با ملکه ها رقابت

میکردند. میلتن اشعار غنایی به زبان لاتینی برای لئونورا بارونی سرود و همه اهل ناپل دسته جمعی از مادر لئونورا، آدریانا باسیله، که رساخوانترین سوپرانوهای زمان خود بود استقبال کردند. آرایش صحنه به عالیترین درجه کمال خود رسید. به قول مولمنتی، در ونیز قرن هفدهم، تئاتر سان کاسیانو میتوانست یک قصر سلطنتی، یک جنگل، یک اقیانوس، کوه، اولمپ و بهشت را نشان دهد; و در مواردی خاص یک اطاق رقص کاملا چراغانی شده را، با همه مبلها و رقاصانش، روی سر صحنه اصلی آویزان نگاه میداشتند و هر طور که داستان ایجاب میکرد آن را پایین میکشیدند یا از نظر دور میداشتند مارک آنتونیو چستی کوشید اپرا را از قید آریا برهاند; به پیش درآمد وسعت و اهمیت بیشتری داد، منطق و متانت به داستان بخشید، و بین آوازخوانی و رسیتاتیف تفاوت قایل شد. همچستی و هم کورلی مبلغان موسیقی بودند; یکی اپرای ایتالیایی را به پاریس زمان لویی چهاردهم برد و دیگری به وین زمان لئوپولد اول. اروپای شمال آلپ از نظر اپرا مستعمره ایتالیا بود.
آلساندرو سکارلاتی اکنون در ساختن اپرا شخصیتی ممتاز به شمار میرفت. گرچه پسرش، دومنیکو، از نظر شهرت پیشی گرفته است، تا همین اواخر “سکارلاتی” به مفهوم آلساندرو به کار میرفت و دومنیکو نشانی بود که به نامی مشهور چسبیده بود. آلساندرو در سیسیل به دنیا آمد (1659)، سیزدهساله بود که به رم پای گذاشت، و چندی نزد کاریسیمی به تحصیل پرداخت; نخستین اپرای مشهورش را به نام اشتباه معصومانه به وجود آورد. ملکه کریستینای سوئد آن را پسندید و آلساندرو را تحت حمایت خود گرفت; او دومین اپرایش را در تئاتر شخصی ملکه به نمایش در آورد. در سال 1684 رهبری دسته نوازندگان نمازخانه نایبالسلطنه اسپانیا را در ناپل پذیرفت. هجده سال در آنجا ماند و با چنان سرعت و تواتری اپرا ساخت که تا زمان مرگش تعداد آنها حداقل به 114 رسید، که اکنون نیمی از آنها در دستند. احتمالا در همین دوره بود که سولیمنا صورت مشهوری را کشید که در کنسرواتوار موسیقی ناپل آویزان است صورتی کوچک و آکنده از حساسیت، تمرکز اندیشه، و تصمیم. جنگ جانشینی اسپانیا در ناپل اثری مختل کننده گذاشت; حقوق سکارلاتی آن قدر عقب افتاد که با زن و خانوادهاش به فلورانس رفت و اپراهای بسیاری تحت حمایت شاهزاده فردیناند تصنیف کرد و به معرض نمایش گذاشت. یک سال بعد به رهبری دسته نوازندگان کاردینال پیترو اوتوبونی درآمد. کاردینال اهل دل و شخصی فاضل بود و در حمایت هنر در رم جایگزین ملکه کریستینا شده بود. نیروی غیر روحانیش را بین هنر، ادبیات، موسیقی، و معشوقگان تقسیم کرده بود. آلساندرو در سال 1707 به ونیز رفت و شاهکار خود را به نام میتریداته ائوپاتوره، که اپرایی کاملا عاری از علایق عاشقانه است، روی صحنه آورد. در آن سال، ناپل تحت تسلط اتریش قرار گرفت، نایبالسلطنه سکارلاتی را برای تصدی مقام پیشین

دعوت کرد; وی آن را پذیرفت و ده سال آخر عمرش را در اوج شهرت در آنجا به پایان رساند. اپراهایش سبکی به وجود آوردند که تا نیم قرن دوام یافت. سکارلاتی از پیش درآمد ترکیبی بس مهم و ضروری و جدا از اپرا ساخت و آن را به سه موومان تقسیم کرد که تا زمان موتسارت به صورت معیار به جای ماند: آلگرو، آداجو و آلگرو. به آریا تفوق خاص قرن هجدهم و فرم “داکاپو” آن را داد که در آن، قسمت سوم قسمت نخست را تکرار میکند; احساسات، لطافت و رنگامیزی رمانتیک را در آن گنجاند و آن را وسیلهای برای ترقی اصول شاهکارهای هنری، چیرهدستی، و بدیهه گویی قرارداد، ولی تواتر آن به طور مصنوعی در احساسات و بازی اخلال میکرد. تا زمانی چند، در برابر درخواستهایی که برای نغمه های احساساتی میرسید ایستادگی کرد; ولی سرانجام تسلیم شد و در نتیجه موسیقی درام، بی آنکه تضاد سلیقه به وجود بیاورد، تا مدت پنجاه سال از موفقیتهای بیشمار و شایان برخوردار بود. اپرا به سوی قهقرا رفت تا اینکه گلوک در وین جان و شکلی تازه بدان داد (1716) و در پاریس با اورفئوس و ائورودیکه بدان زیبایی سحرانگیزی بخشید.